پیرزنی با پیراهن گُلکُلی
برای رضا عابد فردا صبح هر دو ماشین با هم رسیدند. دکتر سلیم تا پیاده شد چشمش افتاد به همان پیرزنِ دیروزی که سر نبش کوچه روی زمین نشسته بود. آدمهای ماشین پشت سری...
برای رضا عابد فردا صبح هر دو ماشین با هم رسیدند. دکتر سلیم تا پیاده شد چشمش افتاد به همان پیرزنِ دیروزی که سر نبش کوچه روی زمین نشسته بود. آدمهای ماشین پشت سری...
دست مادرم را گرفتم تا از روی مبل بلندش کنم. می خواستم بکشانمش سر میز. گفت: «چی کار می کنی؟» به من خیره شد. گفتم: «باهات کار دارم.» پرسید که چه کاری؟ از او...
جمع خوانی بی ممیزی کانال ادبی آفرینش درباره مجموعه داستان «دو کلمه مثل آدم حرف بزنیم» اسفند نود و نه امیرحسین تیکنی: مجموعه داستان «دو کلمه مثل آدم حرف بزنیم» مشتمل بر هفت داستان...
اسمش را که خواندند بلند شد رفت توی اتاق. سلامی داد نشست روی صندلی کنار میز. دکتر گفت: «بفرمایین؟» گفت: «راستش رو بخواین خانم دکتر خوشی زده زیر دلم.» خانم دکتر خندید. «چه عجب...
دو لیر و شصت گپی پولِ بلیط اتوبوسی که در ده پانزده دقیقه، از ایستگاه پازارتکه تا میدان تکسیم میرود حتی با دلار بالای یازده تومان هم کسی را نمیکشد، اما ده دوازده کیلومتر...
یکیدو سالی است که سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان «در راستای ارتقای فرهنگ شهروندی و جایگاه اصفهان در ادبیات داستان نویسی، در بخشهای داستان کوتاه و زندگینگارهنویسی (ناداستان) و بخش ویژه زندگی...