آلاسکا
آلاسکا آن که آمده بود بازدید کند، تا در پناه سایة دیوار قرار گرفت، گفت: «اینجا هم که دست نخورده مهندس.» و بی آنکه نگاهی به مهندس بی انداز دور و اطراف را برانداز...

آلاسکا آن که آمده بود بازدید کند، تا در پناه سایة دیوار قرار گرفت، گفت: «اینجا هم که دست نخورده مهندس.» و بی آنکه نگاهی به مهندس بی انداز دور و اطراف را برانداز...
آدمها و دودکشها همین که گفت: «آنها آمده بودند اینجا تا بمیرند.» و ضرب آهنگ کوتاه مرگ به صدا درآمد، از خواب پریدم. سمانه بی آنکه تلویزیون را خاموش کند، رفته بود سر کار....
روزبهروز همين يكي را كه بكِشد تمام مي شود. تمامِ تمام كه نه. اما پس از آن مي شود ضربدر ديگري كشید و سپس ضربدر بزرگ را روي تمام آن ديگري ها كشید. آن...
ماهي قزلآلا از دور ديدشان و همان دم كه ديد شناخت شان؛ همان زن بود با همان پسر؛ همان زنِ پيري كه هر روز پسرش را روي صندلي چرخدار مي گذاشت و با خود...
آلاچیق از همین کنار؛ همین اینجا که می بینی راهی ست باریک و کوتاه که با یکی دو خم به جاده می رسد؛ به همان جایِ جاده که سه راه بیشه کلاه است. از...
هـواکـش در که باز شد گفت: «هیس» و انگشت برد جلو لب. مرد سر تکان داد و خیره نگاه کرد. زن هنوز انگشت جلو لب نگه داشته بود. مرد تو آمد و ایستاد. در...