کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

روزبه­روز

روزبه­روز

همين يكي را كه بكِشد تمام مي ­شود. تمامِ تمام كه نه. اما پس از آن مي­ شود ضربدر ديگري كشید و سپس ضربدر بزرگ را روي تمام آن ديگري­ ها كشید. آن­ وقت شاید بتوان گفت که تمام شده است. اما باز هم تمام تمام نه. اگر ضربدر را بکشد تازه این یکی را مي­ تواند بگذارد كنار؛ کنار آن ديگري­ ها كه پيش تر رويشان پُر شده از همين خط­و­واخط­ هاي كوچك و بزرگ و رفته ­اند توي آن جعبة شکلات قدیمی؛ جعبه ­ای كه به رنگ آبيِ تيره است، با رگه ­هاي زرد و نقش سربازانی يك­ دست سرخ و سیاه که تفنگ ­به­ دوش بر روي آن رژه مي­ روند. همة اين سال­ها از آن روز كه شروع شده بود تابه ­حال- كارش این بود و سرانجامش هم همین یک مشت برگه ­های خط­و­واخط خوردة رنگ­ و­رو­رفتة پيش رويش که حالا برشان مي­دارد و همین­طور که نگاهشان می­ کند، يكي­ به ­يكي و سال­ به­ سال کنار هم مي­ چيندشان. سر بلند می­کند و نگاهی به آینة رو­به­ رویش می­ اندازد تا خود را دوباره با این صورت چند روز نتراشیده ببیند.

برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید

فروشگاه کتاب

مطالب مرتبط