دوست دارم برقصم
دوست دارم برقصم مرد لباس پوشیده بود و در آستانۀ در پابه پا می شد و در آینه زن را می دید که پشت پلک هایش سایة آبی کشیده، لب هایش را به هم...
دوست دارم برقصم مرد لباس پوشیده بود و در آستانۀ در پابه پا می شد و در آینه زن را می دید که پشت پلک هایش سایة آبی کشیده، لب هایش را به هم...
چه کسی با من ایروپولی بازی میکند؟ سونیکا می گوید: «تمام شد مادر. تمام شد.» نفس نفس می زند و می آید تو آشپزخانه. «کِی آمدی؟ چرا اینطور؟» تمام راه را دویدم. وای خدایا....