چند نسخه از اين كاغذها
چند نسخه از اين كاغذها
من و پدرم داریم می رویم بیمارستان. او دیسک کمر دارد و برای عملِ آن، باید امروز در بیمارستان بستری شود. هرقدر در و همسایه، فک و فامیل، این و آن، همه و همه به او گفتند که این عمل سرانجامی ندارد، او نپذیرفت که نپذیرفت. عاقل اندرسفیه به همه نگاه می کرد، سرش را تکان می داد و می خندید. می گفت: «چرا. چرا.» بلند می شد و مي رفت یادداشت کوتاهي را مي آورد و به آنها نشان می داد؛ یک سفارش نامه بود. او دکتری پیدا کرده به نام اردشير اکبری که در عمل دیسک کمر سرآمد کشور است. این دکتر را یک آشنایی به او معرفی کرده و در یادداشتی کوتاه پدرم را هم به دکتر سفارش کرده بود. پدرم بر این باور است که در این مملکت بدون سفارش کاری پیش نمی رود. از طرفی هم بخت همراه او شده که دکتر اکبری در بیمارستان بیمه هم کار درمان انجام می دهد. پدرم هم که بیمه است. به قول خودش چه بهتر از این؟ سنگ مفت گنجشک مفت. آن هم زیر دست بهترین دکتر. برای همین پدرم برخلاف نظر تمام کسانی که به دیدارش آمده و از او خواسته بودند دست از این کار بردارد، اصرار دارد که این کار را انجام بدهد. آن یادداشت را به همراه کارت مطب دکتر به همه نشان می دهد و از لطف و بزرگواری آشنایی می گوید که این چند خط را برایش نوشته است؛ آن هم در زمانه اي كه برادر حال برادر را نمي پرسد.
حالا من دارم با او مي روم بیمارستان. هرچند سرپاست و خودش به تنهایی اينجا و آنجا می¬رود، اما باید همراه داشته باشد. عمل ديسك کمر، یک جراحی یک ساعته است که نیاز به یکی دو شب بستری دارد و در این یکی دو شب یک نفر باید كنار بيمار باشد. از من خواسته کنارش باشم. از طرفی هم با بقیه قرار گذاشته که به ملاقاتش بیایند. او از آن دست آدم هایی ست که می گویند افرادی که به هم نزدیک هستند باید در مشکلات پشت یکدیگر باشند. حالا این آدم ها اگر یک خانواده باشند و زیر یک سقف زندگی کنند که واجب است. به خصوص اگر فرد بیمار پدر یا مادر خانواده باشد، لازم است که همة بچه ها کنار او باشند و او را همراهی کنند تا آن بزرگ تر خیالش راحت باشد و به داشتن چنین فرزندانی افتخار کند
برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید