کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

جلسه براي چیزی که … ببخشید کاری که خوابيده

جلسه براي چیزی که …  – ببخشید- کاری که خوابيده

 

نه تنها از مُشتي كه زده ­بودم پاي چشم پسرك پشيمان نبودم، بلكه هيچ بدم نمي­ آمد يك حالي هم به آن رئیس گُنده­ بكش بدهم تا دیگر براي من گُنده ­گوزی نکند كه مگر از روي جنازه ­اش رد شوم تا بتوانم ماشينم را در نمايندگي­ اش بخوابانم. براي همين زُل زدم به چشم­ هايش و پيش جماعتي كه جلو در تعميرگاه جمع شده­ بودند، همه كس‌وكارش را بستم به فحش و داد زدم که «باز هم مي­زنم. تو رو هم مي­زنم. گُنده ­تر از تو رو هم مي­زنم.» و خواستم بپرم سمتش كه چند­نفر از اين جماعت، دست و پايم را گرفتند و التماس کردند کوتاه بیایم؛ ماشينم را بردارم و ببرم به یک نمايندگي دیگر تا آن گُنده ­بك هم از خر شيطان پايين بيايد و كار آنها را راه بيندازد. اما من داد زدم: «ماشين؟» و هِرت­ هِرت ­خندیدم و برای اینکه کُفر طرف در بیاید با صداي بلند گفتم: «ماشين صفركيلومتري كه با اين ننه من غریبم بازي­ ها بخواد بره تعميرگاه، الاغ هم نيست، چه برسه به اينكه اسب باشه.» و گوشي ­ام را از جیب کشیدم بیرون و گرفتم بالای سر و گفتم كه الآن زنگ می­زنم به صداي مشتري کارخانه و شكايت می­ کنم تا بي ايند و در خراب ­شده­ اش را گِل بگيرند كه گُنده ­بك به حرفم يك شيش كي پروپيماني بست که هر چند آن را با صدای بلند حوالة رفتگانش کردم، اما دوباره اعصابم به­ هم ريخت و خواستم خودم را از دست جماعت آزاد كنم و با سر بروم توي آن خيكش كه يك دفعه صدای زنگ گوشي ­ام بلند شد و اسم مهندس سليمي به چشمم خورد.

برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید

فروشگاه کتاب

مطالب مرتبط