جلسه براي چیزی که … ببخشید کاری که خوابيده
جلسه براي چیزی که … – ببخشید- کاری که خوابيده
نه تنها از مُشتي كه زده بودم پاي چشم پسرك پشيمان نبودم، بلكه هيچ بدم نمي آمد يك حالي هم به آن رئیس گُنده بكش بدهم تا دیگر براي من گُنده گوزی نکند كه مگر از روي جنازه اش رد شوم تا بتوانم ماشينم را در نمايندگي اش بخوابانم. براي همين زُل زدم به چشم هايش و پيش جماعتي كه جلو در تعميرگاه جمع شده بودند، همه كسوكارش را بستم به فحش و داد زدم که «باز هم ميزنم. تو رو هم ميزنم. گُنده تر از تو رو هم ميزنم.» و خواستم بپرم سمتش كه چندنفر از اين جماعت، دست و پايم را گرفتند و التماس کردند کوتاه بیایم؛ ماشينم را بردارم و ببرم به یک نمايندگي دیگر تا آن گُنده بك هم از خر شيطان پايين بيايد و كار آنها را راه بيندازد. اما من داد زدم: «ماشين؟» و هِرت هِرت خندیدم و برای اینکه کُفر طرف در بیاید با صداي بلند گفتم: «ماشين صفركيلومتري كه با اين ننه من غریبم بازي ها بخواد بره تعميرگاه، الاغ هم نيست، چه برسه به اينكه اسب باشه.» و گوشي ام را از جیب کشیدم بیرون و گرفتم بالای سر و گفتم كه الآن زنگ میزنم به صداي مشتري کارخانه و شكايت می کنم تا بي ايند و در خراب شده اش را گِل بگيرند كه گُنده بك به حرفم يك شيش كي پروپيماني بست که هر چند آن را با صدای بلند حوالة رفتگانش کردم، اما دوباره اعصابم به هم ريخت و خواستم خودم را از دست جماعت آزاد كنم و با سر بروم توي آن خيكش كه يك دفعه صدای زنگ گوشي ام بلند شد و اسم مهندس سليمي به چشمم خورد.
برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید