کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

نویسنده: بیگدلی

ورود سگ به پارک ممنوع

ورود سگ به پارک ممنوع

ورود سگ به پارک ممنوع شکوفه زیر دوش نرفته، در حمام را باز می­ کند و صدایم می­ زند. از همان‌جایی که هستم با صدای بلند می­ گویم: «آمدم.» و راه می­ افتم به...

این وقت شب و این همه سروصدا

این وقت شب و این همه سروصدا

این وقت شب و این همه سروصدا صبح که از خواب بیدار مي‌شوم سمانه روي تخت نيست؛ رفته به آن يكي اتاق. پيش از اين كه از خانه بیرون بروم بيدار مي‌شود. بالشش را...

جلسه براي چیزی که … ببخشید کاری که خوابيده

جلسه براي چیزی که … ببخشید کاری که خوابيده

جلسه براي چیزی که …  – ببخشید- کاری که خوابيده   نه تنها از مُشتي كه زده ­بودم پاي چشم پسرك پشيمان نبودم، بلكه هيچ بدم نمي­ آمد يك حالي هم به آن رئیس...

دو كلمه مثل آدم حرف بزنيم

دو كلمه مثل آدم حرف بزنيم

دو كلمه مثل آدم حرف بزنيم امسال هم مثل سال ­هاي گذشته بود؛ روز تولدم وقتي از خواب بيدار شدم ناراحت بودم كه ­بايد سركار بروم. با اينكه مي­  توانستم مرخصي بگيرم و در...

داغ

داغ

داغ این زن آنقدر خسته ­بود که تا پلک­ هایش را روی هم ­گذاشت خوابش ­­برد. خسته­ بود و كلافه از گرما كه به خانه رسيد. آنقدر كلافه­ بود كه تا پا به خانه...

سفـتـه بـاز

سفـتـه بـاز

سفـتـه بـاز كارم كه تمام­ مي­ شود، زيپ شلوارم را بالا­مي­ كشم و بيرون­­ مي­ آيم. رو به­ روی روشويي يك ميز گذاشته ­اند براي نمونه­ ها. قوطي را روي آن مي­ گذارم و...