مگر امشب چه خبر است؟
مگر امشب چه خبر است؟ خواهرم زنگ می زند و می گوید: «یه کیلو سبزی خوردن بگیر بده مامان کمکم پاک کنه، بعد خودت با نمک و سرکه بشور، آب بکش، بذار تو یخچال...

مگر امشب چه خبر است؟ خواهرم زنگ می زند و می گوید: «یه کیلو سبزی خوردن بگیر بده مامان کمکم پاک کنه، بعد خودت با نمک و سرکه بشور، آب بکش، بذار تو یخچال...
وقتی باران بند آمد و آسمان آفتابی شد همین که درها باز شد، سوار شده، به میانة اتوبوس رفت و نشست روی صندلی کنار راهرو، در آخرین ردیف مردانه که پشت به پشت صندلی...
گُلـخـانـه آخر شب بود که شکوفه نشست روی مبل و به آرامی صدا زد: «فریدون.» زیرچشمی نگاهش کردم. همانطور که سر چرخانده بود و به سمت اتاق خواب دخترها نگاه میکرد، کمی خودش را...
جایی که ماهیها به قلاب میافتند مجید سر پله ها که رسید ایستاد و سر برگرداند. افسانه به سوی او می آمد. نگاه مجید افتاد به پنجرة اتاقِ مهرداد و نازنین. مهرداد پشت...