کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

این وقت شب و این همه سروصدا

این وقت شب و این همه سروصدا

صبح که از خواب بیدار مي‌شوم سمانه روي تخت نيست؛ رفته به آن يكي اتاق. پيش از اين كه از خانه بیرون بروم بيدار مي‌شود. بالشش را مي‌زند زير بغل و به اتاق خوابمان برمي ­گردد. مي­ گويد که شب خوب نخوابیده و امروز کمی دیرتر سرکار مي‌رود. وقتي دليل بدخوابي‌اش را مي‌پرسم مي‌گويد: «جايي تصادف شد؛ صدايش بدخوابم كرد.»

شب بعد زودتر از هميشه مي ­رويم روي تخت. او سرش را كه روي بالش مي­گذارد خوابش مي­ برد و من هم تن به خواب مي­ دهم؛ اما نيمه­ هاي شب كه بيدار مي­ شوم باز او را روي تخت نمي­ بينم. به آن اتاق مي‌روم. روي زمين جا پهن كرده و خوابيده. صبح كه مي‌روم بالاي سرش از خواب مي‌پرد. خواب­ آلود بلند مي­شود و مي­ گويد: «دیشب خوب نخوابیدم. امروز سر کار نمي روم.» بالشش را مي­ زند زير بغل و به اتاق خواب مي­ رود تا بخوابد.

عصر وقتي از بدخوابی شب گذشته مي ­پرسم، مي ­گويد: «اين همسايه‌اي كه دارد خانه مي‌سازد، انگار ديشب آهن خالي مي كرد.»

شب كه مي­ شود يك قرص خواب را نصف مي­ كند. نصفش را خودش مي­خورد و نصف ديگرش را با ليواني آب به من مي­ دهد. مي گويد كه من هم تكان مي­ خورم و بهتر است قرص بخورم. مي ­خواهد هر دو خوب بخوابيم. تازه خواب آمده سراغمان كه صداي زني آن را برايمان حرام مي­ كند. خودم را مي­ زنم به نشنيدن و سعي مي­ كنم كه دنبالۀ خواب بيايد دستم؛ اما نمي ­آيد. بالشم را مي­گذارم روي سرم؛ اما صداي زن رفته‌رفته بلندتر مي­شود. چند بار اين سمت و آن سمت مي­چرخم. بعد كه از روي تخت بلند مي­ شوم، سمانه هم رو به من برمي­ گردد و مي­ گويد: «اين وقت شب و صدا به اين بلندي؟»

برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید

فروشگاه کتاب

مطالب مرتبط