چرا به من زنگ نمیزنی؟
چرا به من زنگ نمیزدی؟ آتوسا، چند هفته پس از آن بعدازظهری که در آشپزخانه به چشمهای من خیره شد و خواست تا نگاهی به روزنامهی روی میز بیندازم، نیمههای شب از خواب...
چرا به من زنگ نمیزدی؟ آتوسا، چند هفته پس از آن بعدازظهری که در آشپزخانه به چشمهای من خیره شد و خواست تا نگاهی به روزنامهی روی میز بیندازم، نیمههای شب از خواب...
زبالههای خشک انسی هر بار که از پنجرهی آشپزخانه بیرون را نگاه میکرد چشمش به خانهای میافتاد که دو زن در آن زندگی میکردند؛ وقتی آن دو را میدید که روی ایوان نشسته، هر...
گفتگو با خردورز معشوری: روز و وقت به خیر. سپاسا که با خردورز گفتوگو میکنید. هر آن چه فکر میکنید باید برای معرفی خودتان به خوانندگان مجله بگویید، بفرمایید تا پرسشها را آغاز کنیم. بیگدلی: سلام...
یک حبه ارتباط جمعخوانی گروه ادبی آفرینش داستان برای مجموعه داستان ما چهار نفر بودیم نوشتهی امیررضا بیگدلی ناهيد شمس اين مجموعه داستان را نشر ترنگ روانهي بازار کرده که شامل شش داستان کوتاه...
یک بسته کبریت از من بخرید آن روز پنجشنبه صبح خواب ماندم و نتواستم بروم کوه؛ برای همین صبحانه که خوردم سیب و پرتقالی انداختم داخل کوله پشتی و شال و کلاه کرده، بطری...
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من (ضرب المثل) چه کسی پشت مرا می خارد؟ به چاپ دوم رسید. کتاب چه کسی پشت مرا می خارد؟ (ساز و کار یک زندگی بایسته...