ابرهای کوچک
ابرهای کوچک همین طور به آسمان نگاه می کردیم و چشم می گرداندیم تا باز یکی دیگر پیدا شود. بهاری بود که تهران را بسته بودند به موشک. همه ریخته بودند کرج. در کوچه...
ابرهای کوچک همین طور به آسمان نگاه می کردیم و چشم می گرداندیم تا باز یکی دیگر پیدا شود. بهاری بود که تهران را بسته بودند به موشک. همه ریخته بودند کرج. در کوچه...
گردنـة آوج راستی چقدر جالبه. پدرت رو هم چند وقت پیش دیدم. چی کار می کنه؟ می دونی؟ ازش خبر نداری؟ چیه؟ چیزی شده؟ یکی دو ماه پیش بود که داشتم می رفتم همدان....
دو پیکر آنها را مي بيني؛ دو پيكر هستند؛ مردي و زني؛ از جنس شيشه، در كنار هم، بر بالاي رديف شيشه خور ديوار كه در زير نور به هزار رنگ درمي آيند؛ زن،...