سلام آقای کارور
سلام آقای کارور
محمد رضا رستمی
سلام آقاي کارور
یادداشت محمدرضا رستمی درباره کتاب آن مرد در باران آمد
١- سايه آقاي کارور بلند است ، آنقدر بلند که حالا در خیلي جاها روي خیلي چیزها افتاده است. راه دور نمي رويم و مثال را از همین جغرافیاي خودمان (ايران) انتخاب مي کنیم؛ بارها شده است وقتي داستان يا حتي مجموعه داستاني را به قصد خواندن ورق زده اي ،يکهو سايه آقاي کارور را ديده اي که روي داستان لم داده و نمي گذارد ذهن تو از کنار شباهت هايي که بین متني که داري مي خواني با متنهايي که آقاي کارور خلق کرده است ، براحتي بگذري.
سطر به سطر و صفحه به صفحه که جلو مي روي سايه آقاي کارور آنقدر گسترده مي شود که ديگر چیزي از نوشتار باقي نمي ماند.
همه چیز تحت تسلط کارور است ؛ موقعیت هاي داستاني ، نوع نگاه به شخصیت ها، ديالوگ ها، فضا، لحن(اين يکي متاثر از ترجمه ها) و دست آخر جهاني که انگار از پشت چشم جناب کارور رصد شده است. البته (مي دانم اين حرف خیلي تکراري است) اين که نويسنده اي از نويسنده اي ديگر تاثیر بپذيرد، پذيرفته شده است ؛ مثلا کسي نمي آيد تعدادي از نويسندگان امريکاي لاتین را به دلیل تاثیرپذيري شان از خوان رولفو تیرباران کند؛ اما اگر اين تاثیرپذيري آنقدر رو باشد که جستجو در جهان نوشتار فقط تو را به متنهاي کسي ديگر راهنمايي کند و همه چیز رنگ و بوي نگاه آن کس ديگر را داشته باشد، بايد فاتحه خیلي چیزها را خواند.
٢- «آن مرد در باران آمد« عنوان مجموعه داستاني از امیررضا بیگدلي است که در صفحات آن ٨ داستان جا خوش کرده اند؛ اما از اين تعداد تنها يک داستان رنگ و بويي دارد که مانع تسلط سايه کارور و نوشتارش بر آن مي شود و اين يعني باز تکثیر نوشتار کارور در جغرافیايي که اصلا ربطي به جغرافیاي داستاني کارور ندارد.
٣- گفتیم که اغلب داستان هاي اين مجموعه باز تکثیر نوشتار داستاني کارور است و گويا حالا بايد براي اين ادعا دلیل هم بیاوريم.
در داستان هاي بیگدلي ما با آدمهايي مواجه ايم که اين آدمها در عین نزديکي به هم ، از هم دورند و گويي هر کدامشان (حتي اگر زن و شوهر باشند) با هم فاصله اي پرنشدني دارند. البته اين مساله خاص كارور نيست و شايد يكي از ويژگي هاي زمانه ماست ، اما در داستان هاي بیگدلي مصالحي به تصوير کشیده مي شود که اين مصالح از جهاني ديگر (متنهاي کارور و جغرافیاي داستاني او) فراهم آمده اند.
موقعیت ها، رفتار شخصیت ها در دل اين موقعیت ها، گفتگوهايي که بین آنها رد و بدل مي شود، پرداختن به اتفاقات فرعي و پنهان کردن اتفاق اصلي (که گاهي همان فاجعه اي است که رخ داده) همه و همه نشان از همان نوشتار گفته شده را با خود به همراه دارند.
بیگدلي گاهي اوقات (در داستان هاي دوست دارم برقصم و صداي پاي زن ) حتي از زاويه اي به شخصیت ها و موقعیت هايي که آنها در آن زندگي مي کنند نزديک مي شود و روايتش را آغاز مي کند که بي شباهت به زاويه ديد کارور نیست ؛ زن و مردي که با هم حرف مي زنند و نوشتاري سرد و بي روح که سردي آن ناشي از سردي رابطه اي است که تلاش براي گرما بخشیدن به آن همیشه بي نتیجه مي ماند. اين مساله گاهي اوقات در ديالوگ ها هم نمود مي يابد و باعث مي شود ديالوگ ها به نوعي رد و بدل شوند که بیشتر خاص ترجمه هاست ، تا داستاني که در دهه ٨٠ شمسي در ايران نوشته شده است.
٤- جداي از همه اينها گاهي اوقات در داستان هاي بیگدلي موقعیت هايي ترسیم مي شود که اين موقعیت ها جذاب و گیرا هستند، اما به دلیل هم سنخ نبودن آنها با کنش شخصیت ها از باورپذيري مي افتند. مثلا در داستان« حالا مگه چه مي شود» زني ٧ سال پشت کنکور ميماند.
اين موقعیت ها به خودي خود آنچنان هم غیرمنتظره نیستند و گاه در برخي از داستان ها شاهد موقعیت هايي به مراتب غیرمنتظره تر از اينها بوده ايم ، اما نوع پرداخت اين موقعیت ها (ترسیم آنها) و رفتار شخصیت ها در دل اين موقعیت هاست که آنها را از باورپذيري مي اندازد و حلاوتي را که بايد نصیب خواننده شود، از او دريغ مي کند. هر چند آخرين داستان اين مجموعه و سبک و سیاق نوشتاري آن از فضاي حاکم بر مجموعه دور است ، اما اين داستان هم به دلیل روايت معمولي از موقعیت هاي معمولي که دارد، نمي تواند تاثیري بر فضاي حاکم بر مجموعه بگذارد.
٥- از روايت معمولي و موقعیت هاي معمولي حرف به میان آمد تا بهانه اي براي پرداختن به يکي از شگردهاي کارور که غفلت از آن در اين مجموعه مشهود است ، فراهم شود. در داستان هاي کارور جداي از تمام اتفاقات معمولي که براي آدمهاي شهرنشین خصوصا زن و مردها مي افتد، همیشه ناگفته هايي باقي مي ماند که اين ناگفته ها خودبه خود از آن موقعیت هاي معمولي و روايت معمولي تر آشنايي زدايي مي کنند. اما در داستان هاي بیگدلي از اين مسائل خبري نیست ، روابط معمولي و روايت معمولي او در ظاهر اتفاقي را از چشم ما پنهان مي کند، اما اين نوع پنهان کردن ناگفته اي را باقي نمي گذارد تا ذهن مخاطب را اسیر جهاني کند که ترسیم مي شود.
راستي چرا هر وقت داستان نويسان جوان مي خواهند داستان شهري بنويسند و روابط آدمهاي شهرنشین را ترسیم کنند، نوشتارشان رنگ و بوي امثال کارور را مي دهد؟ در صورتي که طي اين سالها داستان هاي شهري بسیاري را هم خوانده ايم که اينجايي است و نگاه در آن ، نگاه آدم شهرنشین ايراني است.
سه شنبه ٩ دی ماه ١٣٨٢ روزنامه جام جم