نویسنده باید مهندسی کارش را بلد باشد
نویسنده باید مهندسی کارش را بلد باشد
امیررضا بیگدلی در گفتوگو با بامداد جنوب
روزنامه بامداد جنوب، 19آذر 1397، وندیداد امین
سوال: جناب بیگدلی، نخست بفرمایید که یک انسان را می توان صرفا از راه آموزش، پرورش داد و از وی یک نویسنده خلاق ساخت؟
جواب: به نظر من استعداد، علاقه و پشتکار سه عنصری است که برای موفقیت در هر کاری نیاز است. پس از این سه عنصر طبیعتاً آموزش نیز مورد نیاز و ضروری است. مختصر بگویم که استعداد یعنی شما برای انجام کاری از دیگران مناسبتر و شایستهتر هستید. علاقه یعنی از انجام دادن کاری نه تنها خسته نمیشود، بلکه لذت هم میبرید. پشتکار، نشان از سختکوشی شما دارد. در مسیری که باید طی کنید با ناملایمات و سختیها مبارزه می کنید و برای رسیدن به هدف خود بهانه نمیآورید. پس از همه اینها باید آموزش ببینید و نکات فنی و تکنیکی هر کاری را بیاموزید. در اینجا بحث مهارت پیش کشیده میشود که شما چقدر توانا باشید تا بتوانید داستانتان را خوب ورز بدهید و آن را به لحاظ جمیع جوانب محتوایی و ساختاری به صورت شایسته ای عرضه کنید. دیروز شعر کوتاهی از یک شاعر پرآوازه امروزی خواندم که ده کلمه بود و در این ده کلمه دو غلط داشت. ایشان یکی از 5 شاعر مطرح و بزرگ امروز است که در شعرش بعد از آنچه، «که» به کار برده بود. این یک غلط نوشتاری ست (رجوع کنید به غلط ننویسیم مرحوم نجفی) و شایسته یک شاعر پر آوازه و مطرح نیست. پس اگر بخواهم به صورت موجز پاسخ شما را بدهم باید بگویم بعید می دانم صرفا از راه آموزش بتوان هر کسی را پرورش داد و از او یک نویسنده خلاق ساخت.
سوال: خودشما مابین نحلهای متعدد، چطور به عرصه داستان نویسی پا گذاشتید؟
جواب: من از نوجوانی کتاب میخواندم و به شعر کلاسیک علاقه زیادی داشتم. هیچ وقت سعی نکردم شعر بگویم. هیچ استعدادی هم در این زمینه ندارم. فقط شعرهای خوب را حفظ می کردم و گاهی در بین حرفهایم از آنها استفاده می کردم. همچنین رمانهای پلیسی و عاشقانه نیز می خواندم. البته تعدادی هم از کارهای ذبیح الله منصوری و همچنین رمانهای جدی را خواندم. دیپلم علوم تجربی هستم اما دانشگاه ادبیات فارسی خواندم. دلیل این انتخاب فقط علاقه به شعر کهن بود. در دانشگاه با متون ادبیات داستانی آشنا شدم. شروع کردم به خواندن کتابهای صادق هدایت و احساس کردم من هم می توانم بنویسم. بعد شروع کردم به نوشتن و دیدم بله می توانم بنویسم. یکی از نوشتههایم را به استادی نشان دادم و او سفارش کرد کتاب قصه نویسی رضا براهنی را بخوانم. من هم آن کتاب را خواندم و همین طور کم کم با ادبیات داستانی آشنا شدم. بعد از آن کتابهای آموزشی جمال میرصادقی را خواندم و با چند داستان نویس آشنا شدم. خواندم و نوشتنم. نوشتههایم را در نشستهای ماهانه دوستانه می خواندم و به نقد و نظرها گوش می دادم. پیش کسی آموزش ندیدم و شاگرد کسی نیستم. خودم داستان نویسی را فراگرفتم و تا به امروز ادامه دادم.
سوال: از منظر شما، آیا یک نویسنده، الزاما بایستی یک منتقد کارکشته باشد یا بالعکس؟
جواب: نخیر یک نویسنده لزومی ندارد یک منتقد کارکشته باشد. همان طور که هر کس منتقد کارکشته است لزوما نویسنده خلاق نخواهد بود. هر قدر منتقد کارکشته تئوری و نظریه ادبی می داند، نویسنده باید دامنه واژگان گستردهای داشته باشد با قدرت تخیل زیاد. اما نویسنده باید مهندسی کارش را بلد باشد. فنون داستان نویسی را بداند و داستان شناس باشد. باید زبان فارسی را بلد باش. باید ساختار را بشناسد و بداند داستان را چگونه شروع کند، چگونه پیش ببرد و چگونه به پایان برساند. من عموما برای دوستان تازه کار یک سفارش دارم: زبان فارسی را یاد بگیرند، داستانهای خوب فارسی و غیر فارسی(با ترجمه خوب) را بخوانند، زندگی کنند و بنویسند و پس از مدتی فاصله با هر نوشته ای آن را بازنویسی کنند و بازنویسی کنند.
سوال: سیاستهای فرهنگی دولت و نهادهای زیرمجموعه اش را چطور ارزیابی می کنید؟
جواب: راستش من اصلا نمی دانم سیاستهای فرهنگی دولت و نهادهای زیرمجموعه اش چه هست. فقط می دانم اوضاع کتاب و کتاب خوانی و به طور کلی فعالیتهای فرهنگی و هنری خوب نیست و اصلی ترین مقصران چنین وضعیتی حکومتها و دولتها می باشند زیرا منابع کشور در اختیار آنهاست و آنها مسئول سامان دادن به چنین اموری هستند.
سوال: جناب بیگدلی حدواسط تعهدات اجتماعی یک نویسنده با نگرشهای زیباشناختی اش، از دید شما به چه صورت باید باشد؟
جواب: وقتی داستان می نویسیم یعنی داستان می نویسیم، نه بیانه سیاسی نه تحلیل اجتماعی. اما این داستان را ما در هوا یا خلاء نمی نویسیم. نویسنده در محیط اجتماعی قرار دارد و بسیار طبیعی ست که تحت تاثیر محیطش است. اما ممکن است یک بار داستانی درباره شکست عشق بنویسد و یک بار هم درباره پیروزی عشق. امکان دارد از نداری بنویسید و همچنین از دارا بودن. نویسنده هر چه را موضوع داستانش کند- از فقر و بدبختی گرفته تا مسائل سیاسی و اجتماعی روز- اشکالی ندارد اما در نهایت باید بتواند یک اثر قابل قبول عرضه کند که نکات زیبایی شناختی در آن رعایت شود. اگر نوشته به یک معضل اجتماعی بزرگ و اساسی بپردازد اما نکات زیبایی شناختی یک داستان را رعایت نکند نمی توان از جنبه هنری و ادبی به ان امتیاز داد اما می توان آن را یک نوشته تاثیر گذار دانست. شما می توانید مقاله بنویسید یا بیانیه صادر کنید اما وقتی داستان می نویسید ناگزیر هستید نکات زیبایی شناختی و ادبی را رعایت کنید.
سوال: تعریف شما از رسانه چیست؟ بسط فضاهای مجازی را امروزه در خدمت ادبیات می بینید؟
جواب: اگر اشتباه نکن رسانه وسیلهای ست که با آن اخبار و اطلاعات به توده مردم انتقال پیدا می کند. با این وسیله می توان بر روی توده مردم تاثیر گذاشت. آنها را آگاه کرد یا گمراه. راستش را بخواهید از آنجایی که من شاگرد و مکتب دیده ای کسی نبودم از همان ابتدا تنها و منزوی بودم. چند دوست داستان نویس داشتم اما در جمع های دیگر حضور نداشتم. من خودم را به وسیله فیس بوک به دیگران معرفی کردم و جالب است بدانید در چند ماه اخیر که در بستر بیماری بودم به وسیله اینستاگرام تعداد قابل توجهی کتاب فروختم. خوب این وسیله به من خیلی کمک می کند اما در کل بگویم آنچه این روزها در حوزه ادبیات داستانی در رسانه های مجازی گسترش یافته دارای ناخالصی فراوان است. گمراه کننده و هیجانی می باشد. و آنچه در رسانه های غیر مجازی بوده، هست غیر حرفه ای ست. مثلا شما این را بدانید اگر کسی داستان با چهار یا پنج هزار کلمه بنویسد هیچ جایی نمی تواند آن را چاپ کند. حتی اگر داستانش ارزشمند باشد.
سوال: به نظر شما آفات جدید و معاصر یک نویسنده ادبی مشخصا کدام هایند؟
جواب: ببینید بالاتر نیز عرض کردم در حال حاضر مشکلات فراوانی در حوزه فرهنگ و هنر وجود دارد که ربطی به نویسنده ندارد. این مشکلات درست از زمانی شروع می شوند که نویسنده نقطه پایانی داستانش را می گذارد و از ان چاپ میگیرد. چه بخواهد اثری را در نشریه ای چاپ کند چه بخواهد آن را برای چاپ به ناشر بسپارد. واقعا سختی کار از اینجا شروع می شود از سانسور دولتی گرفته تا رندی ناشر و پخش کننده کتاب. اینها وجود دارند و هر چند آفت توسعه اعتلای فرهنگ یک کشور هستند اما واقعا از دست نویسنده کاری ساخته نیست. چیزی که این روزها و شاید همیشه و همواره سبب نقصان کار نویسنده بوده و به دست خود او نیز برطرف بشود عدم تجهیز او به ابزار نوشتن است. بالا اشاره کردم. نویسنده باید درست نویسی زبان فارسی را بداندکه متاسفانه این گونه نیست. نویسنده باید داستان را بشناید. بداند پاراگراف (پاساژ) چیست و چرا اینجا یک پاراگراف تازه را شروع کرده و وقتی وارد یک پاراگراف می شود باید چطور آن را به پایان برساند. ساده گرفتن این قضایا و برخورد هیجانی با اثر که امروزه رسانه های مجازی تاثیر بسیار منفی در این زمینه ایجاد می کنند، بزرگترین آفت داستان نویسی امروز ماست. حتی تاثیر منفی آن از محفل گرایی و باند بازی های سنتی یکی دو دهه پیش بیشتر است.
سوال: ایدئالتان در نویسندگی چیست؟ آیا شخص یا اثر خاصی مدنظرتان است؟
جواب: ایدهال من این است که بتوانم داستانهای خوب و جذابی بنویسم. همین. نمی خواهم مثل کسی بشوم و شخص خاصی ایدهال من نیست. بلکه این داستانهای خوب هستند که برای من راهگشا و راهنمای می باشند. داستانهای کوتاه خوبی وجود دارد که من بارها آنها را خوانده ام و باز هم خواهم خواهند. هم از خواندن آنها هم لذت می برم و هم چیزها می آموزم. نمی خواهم نام کسی را ببرم، ولی از آنجایی که با چاپ مجموعه داستان «آن مرد در باران آمد» در سال 82 برخی من را مقلد ریموند کارور دانستد و داستانهای من را کپی برداری از داستانها او خواندند بدون هیچ گونه شرمندگی از ایشان نام می برم که با خواندن داستانهای این نویسنده دریچه تازه به روی من باز شد و آن این بود که فهمیدم می توان از پاک کردن سبزی خوردن در خانه و یا شل شدن یک لامپ، داستان نوشت. من این کار را می کنم. اما داستانهایم را از روی زندگی خودم می نویسم نه از روی داستانهای کارور. هر چند همان طور که گفتم خود را وامدار نوشتههای او میدانم.
سوال: جناب بیگدلی متشکرم. سخن فرجامین تان را بفرمایید.
جواب: امیدوارم فضای فرهنگی کشور باز شود و با آثار هنری و فرهنگی برخورد قهری نشود. این ارزوی هر هنرمندی است و سرانجامش نیز اعتلای فرهنگی و فکری هر کشوری خواهد بود. همین.
لینک این مصاحبه
(مهندس جان لطفا این لینک را هم در زیر مصاحبه بگذارید هم در محل پیوندها)