اگر جنگی هم نباشد
اگر جنگی هم نباشد
مجتبی اسماعیل زاده
نگاهی به مجموعه داستان اگر جنگی هم نباشد ، اثر امیر رضا بیگدلی
( اگر جنگی هم نباشد ) عنوان چهارمین مجموعه داستان امیر رضا بیگدلی است که در بهمن 1394 توسط نشر الکترونیکی نوگام منتشر شده است . این کتاب شامل 11 داستان کوتاه است که عنوان این داستان ها عبارتند از : من و دوستم با لیدا ، اگر جنگی هم نباشد ، آدامس ، آقای ایرانی کجاست ؟ ، می خواهد چیزی به من بگوید ، همسابه واحد چهار ، دست و بالمان خالی است و چهار نامه که شامل 4 داستان است با عنوان های : اولین نامه من به دوستم ، دومین نامه من به دوستم ، سومین نامه من به دوستم و چهارمین نامه من به دوستم
امیر رضا بیگدلی متولد سال 1349 در تهران و فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی است . از او پیش از این سه مجموعه داستان به نام های : ( چند عکس کنار اسکله ) نشر ماریه 1378 ، ( آن مرد در باران امد ) نشر قصه 1382 ، ( آدم ها و دودکش ها ) نشر ثالث 1388 منتشرشده است . او در سال 1381 در اولين دوره جايزه ادبي صادق هدايت ، تنديس هدايت را برای داستان «حالا مگر چه مي شود» از مجموعه «آن مرد در باران آمد» دریافت کرد و پس از ان در سال 1383 لوح تقدير دومين دوره جايزه ادبي اصفهان براي كتاب «آن مرد در باران آمد» به او اعطا شد و در سال 1394 نیز لوح تقدير رتبه دوم داستان كوتاه در بخش ادبي جشنواره تيرگان تورنتو 2015 براي داستان «سفته باز» به وی تقدیم شد .
در سال 1391 نیز گزیده ای از داستان های کوتاه او با عنوان ( باز هم پیش من بیایید ) توسط نشر افکار منتشر شد که منتخبی از داستان های سه مجموعه قبلی در آن جای گرفته است .
به عقیده من بیگدلی داستان نویسی است که آن طور که باید خوانده و دیده نشده است .با نگاهی کوتاه به سیر داستان نویسی او از منظر چاپ آثارش این را به وضوح مشاهده خواهیم کرد. کتاب ِ اول او که توسط نشر ماریه منتشر شده بود ، با کنار رفتن این ناشر از فضای نشر کشور ، سرنوشت نامعلومی پیدا کرد . مجموعه دوم او به نام ( آن مرد در باران امد ) نیز به سرنوشتی شبیه کتاب اول مواجه شد .( آدم و ها و دودکش ها ) هم در سال 1388 به بازار کتاب آمد و چاپ آن مصادف شد با وقایع و اتفاقات خاصی که کشور درگیر آن بود و شور و حال مردم برای خوانش یک مجموعه داستان تازه منتشر شده ، کمتر شده بود و اکنون تازه ترین مجموعه داستان وی که در این نوشته به نقد و بررسی آن می پردازیم، در شرایطی چاپ و منتشر شده است که قابل عرضه و تهیه از کتابفروشی های سراسر کشور نیست . بیگدلی پس از آن که ماه ها منتظر صدور مجوز چاپ این مجموعه بود ، در نهایت با ممیزی سنگین ارشاد روبرو شد و سپس انتشار کتاب را به نشر الکترونیکی نوگام محول کرد . نشر نوگام نیز مجموعه جدید بیگدلی با عنوان ( اگر جنگی هم نباشد ) را در دو حالت پی دی اف و چاپ کاغذی در لندن منتشر کرد و در دسترس مردم قرار داد .
با یک نگاه اجمالی به داستان های مجموعه و زمان نگارش آنها متوجه می شویم که با مجموعه کاملا تازه ای مواجه نیستیم و تمام داستان های این مجموعه نمی توانند نشانگر خوبی از وضعیت فعلی داستان نویسی بیگدلی باشند . دو داستان اول مجموعه به نام های ( من و دوستم با لیدا ) و ( اگر جنگی هم نباشد ) داستان هایی هستند که از زمان نوشته شدنشان تاکنون بیشتر از ده سال می گذرد که البته بیگدلی در این خصوص گفته که این داستان ها اجازه چاپ نداشته اند . در این خصوص نیز به پست کوتاهی در وبلاگ شخصی او برمی خوریم که در مهر 1385 ارسال شده و خبر از انعقاد قراردادی با نشر ثالث برای چاپ کتاب سوم اش با عنوان ( اگر جنگی هم نباشد ) داده است . او در ادامه نام داستان های ان مجموعه را نیز آورده است : بیب بیب ، من و دوستم با لیدا ، خانه دارد می سوزد ، پیش از این ، سرد ، هواکش ، اگر جنگی هم نباشد ، آلاچیق ، ماهی قزل آلا ، دو پیکر ، گردنه آوج و ابرهای کوچک . 12 داستان که قرار بوده کتاب سوم اش را با عنوان ( اگر جنگی هم نباشد ) تشکیل بدهند اما در نهایت سه سال بعد از ان ، کتاب سوم او توسط نشر ثالث و به نام ( آدم ها و دودکش ها ) روانه بازار کتاب شد. داستان اگر جنگی هم نباشد و من و دوستم با لیدا از این مجموعه حذف شده و بقیه داستان ها همان هایی بودند که بیگدلی قبلا در وبلاگ اش اشاره کرده بود بعلاوه سه داستان به نام های : روز به روز ، آلاسکا و آدم ها و دودکش ها . در نهایت نتیجه میگیریم که برخی از داستان های این مجموعه همان هایی هستند که در کتاب قبلی بیگدلی جایی برای انها نبوده و بنابردلایلی حذف شده اند .
**
رولان بارت در کتابی به نام برج ایفل آورده است که : ( گی دو موپاسان اغلب در رستوران برج ناهار می خورد ، هرچند اعتنایی به غذا نداشت . او می گفت اینجا یگانه جایی در پاریس است که مجبور نیستم برج را ببینم و این امر حقیقت دارد که باید در پاریس احتیاط هایی بی اندازه به عمل آوری تا برج ایفل را نبینی ، هرفصلی که باشد ، از خلال مِه و ابر ، در روزهای ابری و آفتابی ، در باران ، هرجا که باشی ، برج حضور دارد ، ادغام شده در زندگی روزمره )
**
گی دو مو پاسان برای اینکه برج را از جهانِ دیدگان خود حذف کند ، در دلِ برج می نشست ، به نظر بهترین راه بود که می شد به وسیله آن برج را از زندگی روزمره حذف کرد . این تئوریِ متناقضِ حذف ، بسیار شبیه رویکردی است که بیگدلی در داستان هایش به آن می پردازد . نوشتن به این شکل به عقیده من راه رفتن روی لبه ی تیغ است . به همان میزان که پاسان در غذاخوری برج ، دیگر تصویری از ایفل را در دیدگان خود ندارد و از او دور است ، به همان اندازه نیز او غرق در برج است و درمرکز آن . در داستان های بیگدلی خبری از گره های داستانی ، تعلیق های قوی و بحران نیست . داستان های او پایان بندی مشخصی هم ندارند . اتفاق خاصی در داستان های او نمی افتد . خواننده خط به خط به دنبال حادثه و اتفاقی است که ان را نمی یابد . اما چه چیزی خواننده را تا خطوط پایان داستان نگه می دارد ؟ چرا نباید آن را در نیمه رها نکند وقتی قرار است همه چیز همانطور پیش برود ؟ جواب این سوال ها ، همان تئوری است که من بکارگیری آن را راه رفتن روی لبه ی تیغ می دانم . جستجوی خواننده به دنبال یک اتفاق در داستان ، همان تعلیق داستان است . در واقع اتفاق داستان ، کلیت داستان است ، تعلیق درقسمت مشخصی از متن و ساختار آن وجود ندارد و اگر ساختار داستان را به مثابه یک خانه در نظر بگیریم تعلیق در آن مثل هوا پخش شده است . در فرم روایت ، در فضاسازی ، شخصیت پردازی ، دیالوگ نویسی و زبان ، همه چیز همانقدر که ساده و مشخص است ، به همان میزان در هاله ای از ابهام است .او با ارائه جزییات که آرام و پیوسته و حساب شده صورت می گیرد خواننده را تا خط آخر پای داستان می نشاند . بیگدلی به کمک روایت های ساده و بی طرفانه ای که من آنها را روایت های خنثی می نامم ، اتفاق های بزرگ و نسبتا مهم داستان های خود را به مثابه یک اتفاق عادی ِ روزمره که انسان ها پیوسته با آن روبرو هستند به تصویر می کشد و به همین دلیل است که داستان های او پایان بندی خاصی ندارند ، زیرا روزمرگی های انسان پایان خاصی ندارند .
معمولا در دنیای ادبیات داستانی به نویسندگانی که بدین گونه می نویسند ، داستان نویسان واقعیت گرا می گویند اما من دوست دارم بیگدلی را یک مستندنگار خطاب کنم. او به مثابه یک مستند نگار روایتی بی طرفانه از وضعیت موجود ارائه می کند . جهان داستانی بیگدلی بسیار شبیه به سینمای کیارستمی است . زیرا که هر دو خالق و راوی موقعیت هایی سراپا پرسش هستند . در آثار این دو هنرمند کوششی برای ارائه پاسخ به مخاطب نمی شود. جهان آثار این دو هنرمند جهان ِ پرسش است و نه پاسخ . بیگدلی به قضاوت انچه در داستان جریان دارد نمی نشیند و سعی در ایجاد همان تکنیکی دارد که کیارستمی برای آن تلاش می کرد ، تئوری حذف کارگردان . همانطور که کیارستمی بازیگران خود را راحت می گذاشت تا بتوانند خودشان باشند و با بازسازی واقعیت می توانست تصویرگر معضلات اجتماعی انسان های پیرامون خود باشد ، بیگدلی نیز همین کار را در داستان هایش انجام می دهد وبه عقیده من ، او دراین امر موفق است .طرح های داستانی او ساده و کم رنگ اند و وی سعی در سردرگم کردن مخاطب ندارد . انتخاب عنوان های ساده و دیالوگ های قوی در داستان های او هم کمک کننده و هم نتیجه اجرای موفق تئوری فوق در داستان هایش است . دیالوگ ها در داستان های او کوتاه ، صریح ، ساده و مستقیم هستند . بدیهی است که عینی گرایی در سیر روایی یک مستندنگار نمود بیشتری دارد و در جهان داستانی او نیز این مساله موجب شده اغلب داستان ها دارای روایت خطی و ساده باشند .او به همان میزان که در داستان هایش حضور دارد و انها را کارگردانی می کند ، غایب بزرگ داستان هایش نیز محسوب می شود . وجه تشابه دیگر بین بیگدلی و کیارستمی اینجاست که هر دو خوب می دانند چه چیزی را چگونه روایت کنند ، وفاداری به باید ها و نباید های امر مستند نگاری در آثار هردوهنرمند قابل مشاهده است و علیرغم پرداخت زیاد روی برخی جزییات ، خوب می دانند که چه زمانی باید دوربین را خاموش کنند . او خوب می داند چه زمانی باید حاضر باشد و چه زمانی غایب .
خلق چنین فضا و موقعیت هایی در داستان منجر به حدوث وضعیتی می شود که برخی معتقدند برآیند آن خلق داستان هایی عقیم است . اینکه بیگدلی راوی داستان هایی عقیم است یا اینکه در جهان داستان های او زایشی اتفاق نمی افتد به عقیده من محل بحث و نظر است . آیا در داستان کوتاه به شکل امروزی اش مجالی برای زایش وجود دارد ؟ آیا زایش در متن داستان اتفاق می افتد یا در ذهن خواننده ان ؟
شرایط نامطلوب اقتصادی ، بیکاری ، فقر ، مهاجرت ، سربازی ، شکست در روابط اجتماعی از جمله تم هایی هستند که نویسنده هربار یکی از انها را دستمایه خلق داستان قرار داده است . داستان های بیگدلی برش هایی از زندگی انسان هایی هستند که انها را در خوشبینانه ترین حالت می توان در قشر متوسط جامعه جای داد . آنها ایده آل گرا نیستند ، رویاهایشان را کنار گذاشته اند ، برای حداقل ها می جنگند و زندگی ساده و متوسط خود را نه با آرامش خاطر، بلکه با اضطراب و استرسی پنهان می گذرانند . آنها انتظار بیشتری از تعابیر مفاهیم اساسی زندگی دارند . مفاهمیمی چون عشق ، دوست داشتن ، تفریح ، سفر ، کار ، و در هرکدام از آنها دچار شکست های کوچک و ناگزیری ها هستند . این وضعیت نمود زیادی در داستان های وی دارد تا جایی که می توان جهان انسان های داستان او را جهان ناگزیری ها نامگذاری کرد. جهانی که در ان انسان ها روز به روز و لحظه به لحظه قانع تر و کم توقع تر می شوند ( ارجاع به داستان های آدامس ، اگر جنگی هم نباشد و دست و بالمان خالی است ) . و اما بارقه های امید در شخصیت های اصلی این داستان ها علیرغم وجود چشم انداز هایی نه چندان روشن ، بالخصوص در داستان هایی که روایت ان با من ِ راوی صورت گرفته محسوس است و بیگدلی در بسیاری از موارد داستان هایش را اینگونه به پایان می رساند ، آینده ای که در هاله ای از ابهام است . امیدی که هم هست و هم نیست و پایانی باز .
– از داستان آدامس : ( خطوط پایانی داستان )
( ردیف به ردیف برگشتم تا رسیدم سر جای خودم ، دوباره برای راننده و شاگردش گرفتم ، دستم را رد نکردند ، بعد نشستم سر جایم . بسته دوم هم داشت تمام می شد . سعید دفترش را گذاشته بود روی پایش و داشت حساب و کتاب می کرد . گفت : ( همین دو بسته سودش بود )
( چشمم به روبرو افتاد ، جاده بود – با همان سراب های گاه و بی گاهش – که کوتاه و کوتاه تر می شد . داشت کم کم به گلوگاه می رسید و ما با چهل و هشت بسته آدامس ، به هرقیمتی که شده باید از آخرین ایست بازرسی هم می گذشتیم و آدامس ها را به تهران می رساندیم . )
– از داستان دست و بالمان خالی است ( خطوط پایانی داستان )
کمی بعد مرد گفت : ( کجایی ؟ )
زن گفت : ( اینجا )
مرد گفت : ( اینجا نیستی . اینجا باش !)
زن لبخند زد و دوباره به روشنای آب و آسمان خیره شد و نم نم قهوه اش رو نوشید .
**
نویسنده در ادامه سیر داستان نویسی خود در مواردی روایت گر برش تازه ای از زندگی همان آدم هایی است که پیش از این نیز در داستان های وی حضور داشته اند . برای مثال “سمانه ” که در داستان ( می خواست چیزی به من بگوید ) حضور دارد همان سمانه ای است که پیش از این در داستان های ( زیادی سخت نگیر سمانه و آدم ها و دودکش ها ) حضور داشت و در همه آن داستان ها ، راوی داستان شوهر سمانه است و یا لیدا در داستان ( من و دوستم با لیدا ) بعد ها در داستان های چهارنامه هم حضور دارد . با وجود اینکه هرکدام از این داستان ها ، مستقل هستند و خوانش ازهرکدام تقریبا وابستگی چندانی به خوانش از دیگری ندارد ، اما پیوستگی حضور آنها در داستان هایی متفاوت با برش هایی جدید از زندگی خود، به عقیده من یک انتخاب هوشمندانه است که می تواند یکی از ستون های مهم شکل گیری جهان داستانی بیگدلی باشد. او آنها را خلق نکرده تا بعد از مصرف شدنشان فراموش شده و دور انداخته شوند و به نظر می رسد تعهدی بیش از این در مقابل شخصیت و تیپ های داستانی اش دارد . این امر در داستان های دیگر نویسنده که بصورت راوی دانای کل روایت می شوند نیز نمود دارد . زن و مردی که در داستان ( دست و بالمان خالی است ) حضور دارند ، انگار همان زن و مردِ داستان ِ ( هواکش ، از مجموعه آدم ها و دودکش ها ) هستند . پیوستگی در جهان این داستان ها البته که تنها با ثابت بودن یا نزدیک بودن تیپ های داستانی و دیالوگ ها و یا فضاسازی های شبیه به هم اتفاق نمی افتد و عوامل دیگری مانند فرم روایت به عقیده من مهم ترین وجه تسلسل این داستان ها به هم است .
**
بیگدلی را نه بخاطر جغرافیای وقوع داستان هایش ، بلکه برای روایت مستندی که از دغدغه و مسائل شهری آدم ها ارائه می دهد باید یک شهری نویس بدانیم . تصاویر داستان های او به قدری ملموس و عینی هستند که گاهی خودمان را در آنها مشاهده می کنیم . دغدغه ها و مسائل کوچک و بزرگی که برخی از آنها علت و برخی دیگر نتیجه زندگی شهری هستند . ( ارجاع به داستان های همسایه واحد چهار ، آقای ایرانی کجاست ؟ )
یکی از وجوه مثبت داستان های او دیالوگ نویسی قدرتمند در آنهاست ، این امر وجه تمایز مهم او با داستان های کارور نیز به شمار می رود. قیاس با کارور را بدین جهت انجام می دهم که چند تن از منتقدین داستان های بیگدلی ، نوشته های او را در حد رونویسی از داستان های کارور ارزیابی کرده بودند . با نگاهی اجمالی به داستان های کارور با راویان و شخصیت هایی مواجه خواهیم بود که اغلب ساکت اند و ارتباط چندانی با همدیگر برقرار نمی کنند ، سکوت شخصیت ها از مسائل جاری در داستان های کارور است در حالی که بیگدلی در داستان هایش با دیالوگ هایی صریح ، مستقیم و اغلب کوتاه ، دست به شخصیت پردازی و فضاسازی می زند ( ارجاع به داستان : اگر جنگی هم نباشد ). او شناخت خوبی از شخصیت های داستان هایش دارد و با دیالوگ هایی که بین آدم های داستان اش رد و بدل می شود داستان از حالت ایستایی خود خارج شده و حرکتی رو به جلو پیدا می کند . ( ارجاع به داستان های : من و دوستم با لیدا ، دست و بالمان خالی است )
**
در نهایت اگر بخواهم نظرم را در مورد داستان های این مجموعه پس از بررسی کلیت آن ، بصورت مجزا از هم بیان کنم ، این کتاب را حرکتی رو به جلو و چندان موفقی برای بیگدلی نمی دانم . با وجود تمام وجوه مثبتی که در داستان های او می بینم ، به نظرم حداقل انتظاراز یک داستان نویس می تواند این باشد که کتاب جدیدش چند قدم جلوتر و قوی تر از کتاب قبلی باشد . با وجود اینکه فاصله ای 6 ساله بین زمان انتشار مجموعه قبلی او با این کتاب وجود دارد ، من کتاب سوم او را ( آدم ها و دودکش ها ) از جمیع جهات قوی تر از این مجموعه می بینم و این مساله باعث می شود انتظارمان از کتاب جدید او بیشتر باشد . او در ادامه سیر داستان نویسی خود ، چندان دست به نوآوری و تنوع فرم و محتوا نزده است . هرچند در این مجموعه تلاشی در این جهت صورت گرفته که به نظر من کافی و موفق نبوده است . با این حال داستان های این مجموعه را به سه قسمت تقسیم می کنم ..داستان هایی که در حد و اندازه ی داستان های قبلی بیگدلی هستند و از آن فراتر نمی روند . و از این نظر من آنها را حرکتی رو به جلو برای نویسنده نمی دانم و به نظرم حضور این داستان ها در مجموعه جدید او به نوعی درجا زدن برای او محسوب می شود ، این داستان ها عبارتند از : همسایه واحد چهار ، آقای ایرانی کجاست ؟ می خواهد چیزی به من بگوید .آدامس
داستان هایی که از نظر فرم و محتوا تجربه جدید و اما به نظر من ناموفق بوده اند مانند : اگر جنگی هم نباشد .
و داستان هایی که از نظر ساختاری ومحتوایی تلفیقی از دو گروه فوق بوده اما داستان های قوی و منسجمی هستند : دست و بالمان خالی است ، من و دوستم با لیدا و چهار نامه
داستان کوتاه ” اگر جنگی هم نباشد ” که نام کتاب نیز از آن گرفته شده است ، دارای فرم روایی و ساختار متفاوتی نسبت به سایر داستان های بیگدلی است . این داستان به نظرم از چند جهت داستان ناموفقی است . به اعتقاد من راوی دچار اضافه گویی شده و اگر یک سوم داستان را حذف کنیم اتفاق چندانی نمی افتد . احساس می کنم این داستان برای نویسنده از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و ذهن او را درگیر کرده است . و این مساله کمی حوصله خواننده را سر می برد . تکرار بیش از اندازه عبارت ( هک هو هه هار) که می بایست موجب کمک به فضاسازی بهتر برای داستان میشد ، به نظرم موجب اذیت خواننده می شود . دیالوگ نویسی ها خوب انجام شده ، اما فرم روایی داستان کمی موجب سردرگمی شده آن را برای خواننده کمی نچسب می کند .
داستان های چهارنامه به نظرم قدرتمند ترین داستان های بیگدلی در این مجموعه هستند ( آنها را به شکل یک مجموعه در نظر می گیرم ) .انتخاب فرم روایی نامه در این داستان ها هوشمندانه بوده و به اعتقاد من روایت بصورت تک گویی ، سخت ترین نوع روایت است که بیگدلی بخوبی از پس آن برآمده است ، نویسنده در این فرم روایی به خوبی توانسته اقدام به شخصیت پردازی و فضاسازی کند که این موارد داستان را بسیار جذاب و خوشخوان کرده است .