چهارمین نامه من به دوستم
چهارمین نامه من به دوستم
از پنج تا هفت صبح، هر چند دو ساعت بیشتر نیست، اما برای آدم شبنخوابیدهای كه یه آن چشم روی هم گذاشتن براش غنیمته، زمان زیادیه که بخواد بیدار بمونه، با این حال بهمن، جالبه كه بدونی آسمون همیشه ابری اینجا نه فقط اینجاییها رو مجبور میكنه تا هر وقت از روز، هر كجا كه بتونن خورشید رو از لابهلای شاخ و برگ درختها یا از پس دیوارهای بلند حتی برای یه لحظه هم كه شده پیدا كنن، درجا بایستند و خودشون رو بگیرند زیر نورش تا حموم آفتابی كرده باشن، بلكه میتونه آدم شبكاری مثل من رو كه اون موقع صبح پرپر میزنه بره تو رختخواب، دستكم هفتهای چهار تا پنج روز بكشونه توی یه همچین بالكن نه چندان بزرگی و روی صندلی میخ كوب، بیدار نگهداره تا از لابهلای تیزی دود سیگار و تلخی مزه این زهرماری یه دوساعتی از شمالیترین نقطه انگلستان خیره كنه به خط آسمون شرق تا شاید خورشید وقت طلوعش از پشت ابرها بیرون بیاد كه خورشید اول وقت، هم دیدنیه، هم نورش اگه بهت بتابه لذتبخشه و هم اگه زودی نره زیر ابر و پنهون نشه لطفی داره چُرت مرغوب زدن زیرش.
باور كن و صد البته باور كن بهمن همین لحظه به لحظه
برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید