کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

ورود سگ به پارک ممنوع

ورود سگ به پارک ممنوع

شکوفه زیر دوش نرفته، در حمام را باز می­ کند و صدایم می­ زند.

از همان‌جایی که هستم با صدای بلند می­ گویم: «آمدم.» و راه می­ افتم به طرف حمام. وقتی نگاهش از لای در به نگاهم می افتد می­ گوید: «فشار آب کمه.»

می­ گویم: «خوب، امسال کم‌آبی داریم.»

می­ گوید: «نخیر. امسال از هر سالی بیشتر بارون باریده.»

شانه بالا می­ اندازم و نگاهش می­ کنم.

می­ گوید: «باز این همسایه شیر آب رو باز گذاشته.» و با سر به سمت خانۀ همان همسایه اشاره ­می­کند. سرم را که از لای در تو می ­برم، چشمم به پنجرۀ نیمه­ باز حمام می ­افتد. انگشت روی لب می ­گذارم.

با صدای بلند می ­گوید: «انگار نه انگار تو این ساختمون آدم دیگه ­ای هم هست. از صبح تا شب شیر آب رو باز می­ذارن.»

یکی دوبار سرم را تکان می­ دهم و از او می­ خواهم که آرام باشد. او هم یکی دو بار شیر را باز و بسته می­ کند و از من می­خواهد تا با چشم­ های خودم ببینم که آب قطره­قطره می­ آید.»

می­ گویم: «تشت رو بذار زیرش تا پر بشه.»

می­ گوید: «برو بگو آب رو ببندن.»

در حمام را می­بندم و به آشپزخانه می­ روم. شیر ظرفشویی را باز ­می­کنم. آبی در کار نیست. همیشه همین­طور است. وقتی در دورۀ کم­ آبی، طبقۀ سوم یک ساختمان کهنه­ ساز زندگی کنی، همین هم زیاد است. اما شکوفه در جواب این حرف من می­ گوید که همسایه ­ها شعور ندارند، و وقتی در حمام گیر بیفتد از من می­ خواهد درِ واحدها را یکی ­یکی بزنم و بخواهم برای ده دقیقه شیر آب را ببندند.

از آشپزخانه به دستشویی می­روم و شیر مخفی را باز­ می­کنم. از پشت در حمام می ­پرسم: «آب سرد چطوره؟»

بعد از چند لحظه می ­گوید: «آب سرد خوبه. یه فکری برای آب گرم بکن.»
برای آب گرم باید

متن کامل این داستان را می توانید در نشریه برگ هنر شماره 17 بخوانید

برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید

فروشگاه کتاب

مطالب مرتبط