کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

خانه دارد می سوزد

خانه دارد می سوزد

مادر زنم با من هيچ خوب نيست؛ او با من چپ افتاده است. نمي ­تواند بپذیرد دخترش از من بچه ­دار می­ شود. نه تنها از پذیرفتن هر آنچه به من ربط دارد سر بازمی­ زند، بلکه می­ کوشد تمام کارهای من هیچ و پوچ به حساب بیاید. از طرفي مي­  گويد: «تا بچه نيايد و روي اين تخت دراز نكشد و ونگ ونگ نكند، نمی­ توان باور كرد که قرار است بچه­ اي به دنيا بيايد.» و از طرفي، آرزو مي­كند بچه نيايد، روي تخت دراز نكشد و ونگ ونگ نكند؛ یعنی «نباید به دنیا بیاید». خيلي دلش مي­ خواهد يك جايي؛ بين راه  نمي­دانم كجا گم ­وگور شود. و براي اينكه، این یکی هم گم­ وگور شود به هر كاري دست مي­ زند؛ هر کاری.

مادر زنم نه­ تنها آدم يك ­دنده ­اي نیست، بلکه زن حرف­ شنویی هم هست. اما با من بد است. «بد» که خیلی خوب است؛ من را هيچ آدم حساب نمي­ كند. می­ گوید: «پشت­ كوهي.» با این نام صدایم می ­زند. جوابش را که نمی­ دهم بدتر می­ کند. كم­ كم عصبي مي­ شود تا اين كه شروع مي­ كند به فحش دادن. با صداي بلند فحش مي­ دهد و چنان چرند و پرند سرهم می­ کند که اگر کسی بشنود باورش می­ شود که من دخترشان را بدبخت کرده­ ام. دروغ است، دروغ. مي­ دانم براي چه می­ سوزد.

برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید

فروشگاه کتاب

مطالب مرتبط