کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

آلاسکا

آلاسکا

آن که آمده بود بازدید کند، تا در پناه سایة دیوار قرار گرفت، گفت: «اینجا هم که دست نخورده مهندس.» و بی­ آنکه نگاهی به مهندس بی انداز دور و اطراف را برانداز کرد. چند گام پیش رفت. باز گفت: «این نشد کار، مهندس.» مکث کرد. ایستاد. دست پشت کمر گره زد و رو برگرداند و گفت: «هیچ کاری نکردید مهندس.»

آن که می­ بایست کار می­ کرد و نکرده بود، گفـت: «کف ­سازی تموم شده مهندس.» و با دست به کف بتن ­ریزی شده زیرزمین اشاره کرد. باز گفت: «زیر سازی اینجا خیلی کار برده مهندس.» به مهندس خیره شد. «خاکش پوک بوده. نزدیک پنجاه شصت تا باری خاک بردیم و آوردیم.»

مهندس گفت: «می­ دونید چقدر از برنامه عقب افتادیم؟»

آن که از برنامه عقب افتاده بود گفت: «نگران نباشید. قراره شنبه سه تا اکیپ بیاد. می ­ندازیمش جلو.»

آن که نگران عقب افتادگی بود گفت: «باید بذارید پشتش و کار رو جلو بندازین.» و

برای تهیه این کتاب ها به فروشگاه کتاب سایت مراجعه کنید

فروشگاه کتاب

مطالب مرتبط