کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

استحاله واقعيت هاي بيروني به واقعيت هاي داستاني

استحاله واقعيت هاي بيروني به واقعيت هاي داستاني

محمود معتقدي

استحاله واقعيت هاي بيروني به واقعيت هاي داستاني

تاملي بر مجموعه داستان « باز هم پيش من بياييد»نوشته اميررضا بيگدلي

بي گمان آنچه در واقعيتهاي بيروني (واقعي)جريان دارد، منظري ست از پديده هاي بيروني كه از چشم انداز يافته هاي آدمي به حوزه شناخت و سپس داوري، در برابر نگرشي هستي شناسانه، تجريبات شخصي به طور مستقيم و يا غير مستقيم راه پيدا مي كند كه سرانجام به باورهاي انساني تن مي سپارد. اما آنچه كه به حوزه واقعيت هاي داستاني راه مي يابد همانا انعكاس بخشي از اين واقعيتهاي بيروني ست كه با تخيل و روايت هاي ديگري مي انجامد كه در چشم انداز آن نويسنده با ابزاري از خودآگاهي ، يافته هاي ناخودآگاه خودش را صيد مي كند كه تو گويي همه چيز در فاصله مرگ و زندگي، در بستري از خوب و بد، روشن و تاريك، خود به فضايي ديگر مي رسد. كه مي توان آن را نوعي استحاله از چشم انداز واقعيتهاي بيروني به سمت واقعيتهاي داستاني ناميد. به عبارت ديگر واقعيتهاي بيروني كه همانا محصول و يافته انسان در گذرگاه زمان و مكان هستند در قابي ديگر با بهره گيري از فضاهاي جامعه شناختي، روانشناختي، زبان شناختي و … به روايت تازه اي زندگي در ابعاد مختلف مي انجامد. شايد بتوان گفت، در اين فرايند نويسنده با ارجاع واقعيتها به سمت تخيل و باز انديشي يك حقيقت ديگري كشف و يا همزاد پنداري جهان ديگري را به حوزه معرفت شناسي و كشف فرهنگها و رخدادهاي اجتماعي در اينجا و انجا پيوند مي زند كه نتيجه اين كوشش و جوشش ايجاد موقعيتهاي تازه از دورن هستي بيروني به سمت صيد لحظات و نشانه هاي يك تثر و يا يك متن است.

 

در اين جايگاه تحليل و روايت و تصويرآفريني، فرصتي ست براي بكارگيري زبان و برپايي ديگر ساحتهاي گفتماني كه خود به ايجاد فضاها، نشانه ها و گزاره هاي نظامند خاصي در حوزه ادبيات داستاني مي پردازد. بنا براين در اين رهگذر نويسنده تحت تاثير شرايط و تجربه هاي بيروني به دانستگي اي نزديك مي شد به جستجوي و گزينش نوعي واقع پذيري و سپس به رويكرد تازه اي از خيال انگيزي و تصوير سازي مي رسد كه برگرفته از شرايط اجتماعي و فرهنگي روزگاه خودش است. به عبارتي اين ارتباط كه بربنياد نوعي بافت دروني مي انجامد فرصتي ست براي نويسنده تا رخدادها را بر اساس زيبايي شناسي خود و نزديك شدن به زباني ديگر انتخاب كند و از مرحله انديشه به شكلي از شهود برسد. در اين كارزار وقايع شحصيتهاريال زبان و تكنيك و سبك و عناصر داستاني هر كدام سكوهايي هستند براي پرسشهايي در جهت يك خلاقيت هنري و محملي براي يك پديده متني ست . لذا در اين رهيافت به اعتبار چشم انداز آفرينندگي و به سر بردن در فضاهاي تجربي گفتن و نوشتن ، نويسنده در آنسوي متن مخاطب را به همدلي و همزباني فرا مي خواند.

اما آنچه كه به دغدغه خواننده و مخاطب از جهان پيرامونش شكل مي دهد، همانا انتخاب و نشان دادن وقايع و كشفبن مايه هاي رفتاري بر اساس س.ژه هايي ست كه در پي­ آن هستي متن ساخته و پرداخته مي شود و در واپسين تحليل ، محوريت و نشان دادن گره ها به داوري و ارزشيابي از سوي مخاطب نسبت به يك متن پديد مي ايد. البته نويسنده در كار نوشتن و روايت در جايگاهي قرار دارد كه سعي در بيان و نشان دادن موقعيتها و ايجاد جذابيتهاي فردي و ارئه متني ساخمند و توصيف فضاهاي متفاوت و زباني ديگر است. در اين منظر آنچه از سوي نويسنده عرضه مي شود در خود نشانه هايي از كانوني بودن شكل شادهي ها و رنج هاي انساني ست كه در پيوند با نوعي ادراك هنري را در پي دارد و از اين رهگذر نويسنده براي بيان مقصود از جنبه ها و زاويه هاي مختلف سود مي جويد تا متن را به جلوه هاي زيبا شناسنامه اي نمايش بگذارد. و پيامها و گره گشايي هاي هنرمندانه اي كشف فرصتها و عناصر داستاني و از پي آن سازندگي واقعيتهاي سيالي را به يرانجام برساند. شكي نيست از آغاز تا پايان يك متن نويسنده سعي دارد جهان مفهومها و غير محسوسات و واقعيت پذيري نزديك و نزديكتر كند و بار شكلي و معنايي كار را به گونه اي ساختمند با ظرفيتهاي و شگردهاي خاص خودش، پيش روي مخاطب و اهل داوري قرار بدهد. حال با نظرداشت به چنين تمهيداتي مي توان از استحاله واقعيتهاي بيروني ، واقعيتهاي داستاني سخن گفت و به سراغ اجرا و تكنيك موقعيت يك متن داستاني رفت. لذا در اين حركت ضرباهنگ و امنه و پايان كار با افت و خيزهاي فراواني نيز همراه خواهد بود.

گفتني ست در فضاي ادبيات داستاني تفاوت هاي ميان رمان و داستان كوتاه وابسته به شيوه هاي نگارش، تونع ديدگاهها، گستره شخصيت پردازيو ايجاد پاساژ بندي، حدود و دامنه كلمات و در نهايت …………….. نويسنده در اجرا سبك و بهره گيري از عناصر مختلف شكلي و محتوايي دارد كه در جاي خود محل گفتگو و داوري دارد. اما يك نكته در اين چشم انداز مشترك است و آن توجه به مقوله محوريت، دامنه و گستره وقايع، حضور شخصيتها و … و در نهايت آميختگي و ظرفيتهاي زماني و مكاني و انتخاب زبان و موقعيت روايت پذيري متن است

 

و اما گردشي در فضاي مجموعه داستان«باز هم پيش من بياييد» اميررضا بيگدلي(نشرافكار1393)

اين مجموعه از برآمد و گزينه 13 داستان كوتاه از 3 مجموعه داستان : چند عكس كنار اسكله(1378)، آن مرد در باران آمد (1382)، آدمها و دودكشها(1388) فراهم آمده است.

اميررضا بيگدلي در فضاي داستان نويسي اين روزها، چهره­اي سختكوش و در قلمرو ادبيات داستاني از شناخت و تجربه هاي خوبي در حوزه واقع نگاري و پرداختن به موقعيت هاي از چشم انداز زندگي . نگرش هاي انساني برخوردار است. لذا فضاهاي آثارش به لحاظ سوژه و شكل روايت متنوع و با شروع و پايات بندي هاي متناسبي همراه بوده است

با اين همه به جهت ساخت، عناصر داستاني و شيوه هاي اجرايي و به كار گيري تكنيك، در هر يك از داستانهاي وي مخاطب با افت و خيزهاي چندي روبه رواشت. به ويژه بهره گيري نويسنده اغلب از واقعيتهاي بيروني و به تبع آن، در ورز دادن وقايع به سمت فضاهاي داستاني، افراط و تفريطهايي ديده مي شود.

  • مجموعه داستان چند عكس كنار اسكله. 1378 نشر ماريه

داستان «باكره» داستان خوش ساختي ست كه با شروع خوبي همراه است.البته در بخش هاي مياني به جهت مضمون پردازي از واقعيت بيروني بهره زيادي گرفته است. اما به جهت حس روايت و تصوير پردازي از ديدگاه و زاويه خوبي برخوردار است. ولي از منظر حادثه داستاني و شخصيت محوري چندان پررنگ نيست و گفتگوها چندان عميق به نظر نمي رسند. نقطه روشن داستان بخش پاياني آن است به خصوص رواست از زن دهاتي و پايان رها شده آن

داستان «همه چيز يا هيچ» اين داستان رابطه مرد و زني را باز گو مي كند. كه زن در وادي ديگري به سر مي برد. و از واقعيتهاي خودش دفاع مي كند. اختلاف نگرش اين دو از جايي شروع مي شود كه مرد مي خواهد به جاي آرامي برود و زندگي كند. اما زن مقاومت مي كند و نمي پذيرد. در اين ميان واگويي زن از خاطره مرداني ست كه پيش از اين هر كدام به اين به دردهايي عجيبي مرده اند. وقتي زن نمي پذيرد با مرد برود، مرد هم از او مي خواهد به دنبال سرنوشت اش برود. داستان داراي لحظات روانشناختي به هنگامي ست. نويسنده در صيد لحظات و گفت و گوها موفق است.

«اين كوچه بن بست است» اين داستان شرع خوبي دارد. اما چندان ساختمند به نظر نمي رسد. موضوعش طولاني و مساله مرگ و هراس دختري از مرگ همسايه و ياداوري مرگ خواهرش است، كه در اين مقوله خواب و رويا تا حدي خودش را نشان مي دهد. در اين متن واقعيت بيروني خيلي برجسته است. بخصوص در قسمت پايان بندي متن، تداخل چند موضوع با يكديگر و شيوه روايت چندان جاافتاده نيست و تا حدي با ضعق تاليف همراه است.

  • مجموعه داستان آن مرد در باران آمد.1382 نشر قصه

كه شامل داستانهاي: چه كسي با من ايروپولي بازي مي كند؟، دوست دارم برقصم، زيادي سخت نگير سمانه، باز هم پيش من بياييد، حالا مگر چه مي شود؟. گفتني است از ميان اين پنج داستان داستان باز هم پيش من بياييد از چشم انداز و روايت و پرداخت خوبي برخوردار است. به خصوص محوريت داست گردشي ست از گذشته تا به امروز. حضور و همزباني كسي كه روزگاري خانه اش همانجايي بود كه اكنون  زن صاحبخانه آن را براي فروش گذاشته است. زمينه گفتگوها و تداعي گذشته ها و از همه مهمتر «بن بست» قرار گرفتن خانه و ياداوري روزهاي انقلاب و همچنين موقعيت يابي نويسنده و پيوند دو آدم غريبه و رسيدن به حس مشترك و تقسيم شدن چشم اندازد  متن ميان اين دو نفر و همچنين شرح روزگار از دست دادگي اين در حوزه عشق و تنهايي و جمله معروف زن به مرد كه «باز هم پيش من بياييد» جايگاه اين داستان را فراتر از همه داستانهاي اين مجموعه كرده است. به ويژه در جنبه نمايشي و دراماتيك و شيوه گفت و گو ي متقابل و فصل مشترك اين دو نفر از گذشته ها و تنهايي ا و تعلقات ويژه شان به آخرين پنجشنبه سال ، زندگي و گورستان كوچك. البته هر چه به پايان داستان مي رسيم اين فضا ملموس مي گردد.

اما داستانهاي ديگر اين مجموعه به لحاظ روايت، زبان، سادگي و پيچيدگي، حادثه سازي، گفتگوها و عدم جذابيت در پايان بندي ها و سرانجام انتخاب موضوع­هايي نه چندان عميق كه در نهايت مي توان گفت كه اين 3 داستان داراي چشم انداز متوسطي هستند و چه بسا نياز به بازانديشي و كشف لحظه هايي غافگير كننده اي از زندگي و بهره گيري از عناصر داستاني جدي تري است.

  • مجموعه داستان آدمها و دودكشها 1388 نشر ثالث

خانه دارد مي سوزد. اين داستان با روايت اول شخص و زبان و شتاب و ادبيات خوبي شروع مي شود. شخصيت پردازي، دغدغه هاي انساني، زبان تصويري همراه با طنزي پنهان، چيزي ميان آمدن و نيامدن بچه اي كه نبايد به دنيا بيايد و درگيري داماد و مادر زن بر سر ماجرا و چشم انداز تقابل، از همه جدي تر شخصيت پدرزن و دادام. ازسوي ديگر جابه جايي زمان متن و تداعي ها به زيبايي نشسته است. حنبه استعاري خانه دارد مي سوزد از سماور روشن گرفته تا بچه اي كه مي تواند حضورش چراغ و روشنايي خانه صاحب خانه به حساب بياييد، در رفت و برگشتهاي متن با تخيل خاصي گره خورده است. جالب تر، بخش پاياني است. گستره يداوري داماد خانه و تداخل موضوع هاي مختلف در اين داستا بخصوص بحث ميان دود و دم و اينكه اگر اتوسا بچه بياورد خواهد مرد و همين دستمايه باعث هيجاني در پايان كار مي شود. پايان كار با آمدن داماد (مرد پشت كوهي) به سمت خانه رها مي شود. گفتني ست كه داستان خانه دارد مي سوزد در اين سومين مجموعه داستان بيگدلي داستان به هنگاهي است. البته گاهي در اينجا و آنجا از واقعيتهاي استاني عبور مي كند.

داستانهاي پيش از اين، آلاچيق، آدمها و دودكشها و آلاسكا كه بعضا با شروع هاي خوبي هم همراه هستند، اما در بخش مياني و پايان بنديهم به لحاظ موضوع و هم به جهت روايت چندان جا افتاده نيستند و محوريت سوژه ها عميق و از واقعيت داستاني كمي دور هستند. در داستان آدمها و دودكش ها كه بيشتر جنبه گزارشي دارد و متحمل بودن آن چندان به هنگام نيست صحنه ها شلوغ هستند و حرفها و رابطه تمام عيار نيستند. اين داستان در فصايي متوسط جريان دارد.

وسخن آخر اينكه چشم انداز داستانهاي اميررضا بيگدلي بر بستر واقع گرايي، نگاه خطي و نگرش اجتماعي حركت مي كند. زبان ، اجرا، تكنيك سعي در به قاعده بودن دارند. توصيف، جزئي نگري، برجسته سازي فضاهاي محسوس و واقع نمايي همه و همه فرصتهايي هستند براي بازنمايي و پايداري عناصر داستاني تجربه هاي خوب و اشنايي را به ما نويد مي دهد

در جلسه رونمایی کتاب در سال 1393

مطالب مرتبط