کاتبی را پرسیدند لذت تو در چیست؟

گفت در انشاء و افشاء

                         ابوحیان توحیدی

دسته: آن مرد در باران آمد

دوست دارم برقصم

دوست دارم برقصم

دوست دارم برقصم مرد لباس پوشیده بود و در آستانۀ در پا­به ­پا می­ شد و در آینه زن را می ­دید که پشت پلک­ هایش سایة آبی کشیده، لب­ هایش را به هم...

چه کسی با من ایروپولی بازی می­کند؟

چه کسی با من ایروپولی بازی می­کند؟

چه کسی با من ایروپولی بازی می­کند؟ سونیکا می­ گوید: «تمام شد مادر. تمام شد.» نفس نفس می­ زند و می ­آید تو آشپزخانه. «کِی آمدی؟ چرا این­طور؟» تمام راه را دویدم. وای خدایا....